غم آسمان
کجای دنیا مظلومی گریست ، نالید ، زجه زد ، که اینچنین می گریی؟
تو را چه شده که اینگونه شده ای؟
دلم برایت می سوزد آسمان !
نامه رسان انسان ها شده ای ...!
در آنسوی دنیا ، دلی میشکند ، یتیمی می گرید ، بیچاره ای ناله میزند و تو در این سوی دنیا به قدری می غری و
می گریی که تاب و توانی برایت نمی ماند !
چرا این مسئولیت را پذیرفتی ؟! آخر ، دیدن غم و غصه ی مردم و گریستن به حال زارشان چه نصیبت میکند که اینچنین به این کار شوق داری ؟!
مأموری و معذور ؟؟! مأمور چه کسی ؟؟! خدا ؟ از برای چه ؟؟! که آگاه کنی این جماعت خفته و به ظاهر بیدار را ؟؟!
نه جانم ! در اشتباهی ! اینجا عشق را در گاوصندوقی گذاشته اند ، درش را هم قفل کرده و در گوشه ای رهایش کردند تا خاک بخورد ! اینجا عشق را با بهانه های علمی من درآوردی خود تعبیر میکنند و پاپی اش نمیشوند !
اینجا خیلی وقت است انسانیت مرده ! اینجا به بهانه ی علمشان و به بهانه ی پیشرفت به ظاهر علمیشان شهر را که سهل است ! پایش بیفتد کشوری را قتل عام میکنند ! عزیزم !اینجا آشفته بازار است !
بارش آب که چیزی نیست ! برای این جمعیت توجیحش چون آب خوردن آسان است ! تو خون هم گریه کنی با دلایل علمی توجیحش میکنند !
اینجا آشفته بازار است ! برخود زیاد سخت نگیر ! کم کم عادت میکنی !
- ۹۳/۱۱/۲۴