امشب بی حوصله ام
خسته ام
داغونم
گلویم پراز بغض است
و این حالم را نسیم خاطراتت بدتر از قبل میکند...
حالم خراب است...
میشود بیایی و مرا در آغوشت بگیری؟!
این شبها مست خاطراتت هستم...
بیا و مرا غرق کن درآغوشت...
بیا و باز هم مثل شبهای کودکی برایم قصه بگو...
بیا و تسکین این قلب خسته ام باش...