امروز هوا آفتابیست...
و امروز روز ظهورت است ...
بس است دیگر ...
ابرهای سیاه به قدر کافی غریده اند ! باد به قدر کافی یا زوزه هایش دلمان را لرزانده ! پس کی می آیی ؟
امروز هوا آفتابیست... دیشب باران بارید، بارید و بارید. آنقدر که تمام زمین و آسمان و هرآنچه در این دو هست را شست و پاکیزه گرداند...
از صبح که دعای عهد میخواندم هوا آفتابی شد... امروز هنگامه ی دیشب برپا نیست... همه چیز مهیاست...پس منتظر چه هستی؟! بیا دیگر!
مولا ! به خدا سوگند دیگر تحمل دیدن و شنیدن آشوبی دوباره را ندارم. بیا و کار را یکسره کن...نکند روزی بیایی که دیگر نباشم... بیایی و نبینمت، چه کنم ؟
ای عدل وعده داده شده! ای فخر آسمان و زمین! مولای من! امروز روز ظهورت است...
هر روز، روز ظهورت است...بیا و ما را از این روزمرگی برهان!
ای مظهر جلال و عظمت الهی! بیا!
- ۰ نظر
- ۲۴ بهمن ۹۳ ، ۰۹:۵۰